روزگاری مرید و مرشدی خردمند در سفر بودند. در یکی از سفرهایشان در بیابانی گم شدند و تا آمدند راهی پیدا کنند شب فرا رسید. ناگهان از دور نوری دیدند و با شتاب سمت آن رفتند، دیدند زنی در چادر محقری با چند فرزند خود زندگی میکند. آنها آن شب را مهمان او شدند و او نیز از شیر تنها بزی که داشت به آنها داد تا گرسنگی راه بدر کنند.
روز بعد مرید و مرشد از زن تشکر کردند و به راه خود ادامه دادند. در مسیر، مرید همواره در فکر آن زن بود و این که چگونه فقط با یک بز زندگی میگذرانند و ای کاش قادر بودند به آن زن کمک میکردند تا این که به مرشد خود قضیه را گفت. مرشد فرزانه پس از اندکی تأمل پاسخ داد اگر واقعاً میخواهی به آنها کمک کنی برگرد و بزشان را بکش. مرید ابتدا بسیار متعجب شد ولی از آن جا که به مرشد خود ایمان داشت چیزی نگفت و برگشت و شبانه بز را در تاریکی کشت واز آن جا دور شد.
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 30 / 11 / 1391برچسب:
,
] [ 9 بعد از ظهر ] [ اسماعیل قاسمی ]
[ ]
روزی شاگرد یه راهب پیر هندو از او خواست که واسش یه درس به یاد موندی بده . راهب از شاگردش خواست کیسه نمک رو بیاره پیشش ، بعد یه مشت از اون نمک رو داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست اون آب رو سر بکشه . شاگرد فقط تونست یه جرعه کوچک از آب داخل لیوان رو بخوره ، اونم بزحمت .
استادپرسید : ” مزه اش چطور بود ؟ ”
شاگردپاسخ داد : ” بد جوری شور و تنده ، اصلا نمیشه خوردش ”
پیر هندو از شاگردش خواست یه مشت نمک برداره و اونو همراهی کنه .
رفتند تا رسیدن کنار دریاچه . استاد از او خواست تا نمکها رو داخل دریاچه بریزه ، بعد یه لیوان آب از دریاچه برداشت و داد دست شاگرد و ازش خواست اونو بنوشه . شاگرد براحتی تمام آب داخل لیوان رو سر کشید .
استاد اینبارهم از او مزه آب داخل لیوان رو پرسید. شاگرد پاسخ داد : ” کاملا معمولی بود . ”
پیرهندو گفت : رنجها و سختیهائی که انسان در طول زندگی با آنها روبرو میشه همچون یه مشت نمکه و اما این روح و قدرت پذیرش انسانه که هر چه بزرگتر و وسیعتر بشه ، میتونه بار اون همه رنج و اندوه رو براحتی تحمل کنه ، بنابراین سعی کن یه دریا باشی تا یه لیوان آب . . .
[ چهار شنبه 30 / 11 / 1391برچسب:
,
] [ 9 بعد از ظهر ] [ اسماعیل قاسمی ]
[ ]
در تنهایی به چه چیز فکر می کنن؟
دختر: یعنی میشه فوق تخصص پزشکی بگیرم و زحمتام به هدر نره !
.
پسر: یعنی میشه پزشکی دانشگاه تهران قبول شم و اونجا یه دختر پولدار تور کنم و با پول باباش یه بنز آخرین سیستم بگیرمو با رفقا بزنیم بریم کنار دریا! (اینم از معرفتتون ، پول طرف و بگیرین و با رفقا برین عشق و حال)
.…
تو خیابون تنها راه میره سرش هم پایینه…
دختر: مهم نیست تو چه رشته ای داره تحصیل می کنه اما تو فکره که در مورد همه رشته ها تقریبا عالم شه !
.
پسر: اگر رشته تحصیلیش تجربی باشه همش داره در مورد ریز به ریز اجزای بدن ملت فکر میکنه !
و اگه ریاضی باشه معادله ان (n) مجهولی رو ذهنی حل می کنه و زمان بندی !
…
تو مغازه لباس فروشی…
دختر: دنبال زیباترین لباس میگرده که از خریدش راضی باشه قشنگ چرخشو میزنه و بعد خرید میکنه آخرشم از چیزی که خریده چندان راضی نیست چون دنبال بهتریناست و دیدش مثه پسرا کوته نیست که به کم قانع هستن !
.
پسر: لباسای زشت رو سری انتخاب میکنه که سری برسه سر قرار نکنه دیر کنه و طرف بره انقد که یادش میره بقیه پولشو پس بگیره !
…
وقتی از یکی بدشون بیاد…
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 30 / 11 / 1391برچسب:
,
] [ 9 بعد از ظهر ] [ اسماعیل قاسمی ]
[ ]
1-اسم هر جک و جونوری رو روی شما نمیگذارند از قبیل آهو ،غزال ، پروانه ، شاپرک و موارد دیگر که اینجا جاش نیست.
2-در عروسی میتونید لباسی رو که بارها به تن کردید رو دوباره بپوشید.
3-میتونید هر صد سال یه بار هم موهاتون رو شونه نکنید و بعد بگید مد روزه.
4-از ترس اینکه کسی سن شما رو بفهمه شناسنامتون رو قایم نمیکنید.
5-مطمئنا استهلاک فک شما به مراتب کمتر است.
6- مدل لباس دختر شمسی خانم چشمهاتون رو داخل دهانتون سرنگون نمیکنه.
7-در موقع استرس هیچوقت ناخنهای خود را نمیجوید.
8-هفته ای دو بار شکست عشقی نمیخورید!
9-لازم نیست از 18 سالگی موهای سرتون رو رنگ کنید چون موهای جوگندمی خیلی هم به شما میآد.
10- فقط شما میتونید برید استادیوم.
11- خودتون پنچری ماشینتونو میگیرید.
12-لازم نیست با قرار دادن انواع جکهای هیدرولیک و غیر هیدرولیک در پاشنه کفش قدتون رو افزایش بدید.
13- میتونید تمام روز بادوستانتون برید کوه و وقتی برمیگردید خونه برای خانمتون تعریف کنید که چه روز پرکاری داشتید.
14- موقع خواستگاری به هیچ وجه نگران بر هم خوردن تعادل سینی چای نیستید.
15- از دیدن کله پاچه دچار تشنج نمیشید.
16- هیچ کس از اینکه دست پخت افتضاحی دارید به شما ایراد نمیگیره.
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 30 / 11 / 1391برچسب:
,
] [ 8 بعد از ظهر ] [ اسماعیل قاسمی ]
[ ]
توی اول دبیرستان دوست احمقم ترک تحصیل کرد
ولی ما به سلامتی دانشجو شدیم…
خدارو شکر الان ایشان ماشین هیوندا جنسیس داره
بنده هم یک دستگاه ماشین حساب دارم
[ سه شنبه 29 / 11 / 1391برچسب:
,
] [ 8 بعد از ظهر ] [ اسماعیل قاسمی ]
[ ]
عطسه دختر : --------------- ->عتسي ...!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
عطسه پسر :--------> هاتشوبيسخلبوهوو ووووووطراشش...! ! :)
[ سه شنبه 29 / 11 / 1391برچسب:
,
] [ 8 بعد از ظهر ] [ اسماعیل قاسمی ]
[ ]
تنهایی یعنی . .
توی کافیشاپ پشت یه میز دو نفره تنها نشستی، که یه دختر خانوم خوشگل میاد سمتت و میگه:
ببخشید شما تنها هستید؟
و وقتی میگید، آره من تنهام، صندلی روبروتون رو برمیداره میره...!!!
[ سه شنبه 29 / 11 / 1391برچسب:
,
] [ 8 بعد از ظهر ] [ اسماعیل قاسمی ]
[ ]
ما اکنون در دسترس نیستیم؛ لطفا" بعد از شنیدن صدای بوق پیغام بگذارید:
اگر شما یکی از بچه های ما هستید؛ شماره 1 را فشار دهید.
اگر می خواهید بچه تان را نگه داریم؛ شماره 2 را فشار دهید.
اگر می خواهید ماشین را قرض بگیرید؛ شماره 3 را فشار دهید.
اگر می خواهید لباسهایتان را تعمیر کنیم؛ شماره 4 را فشار دهید.
اگر می خواهید بچه تان امشب پیش ما بخوابد؛ شماره 5 را فشار دهید.
اگر می خواهید بچه تان را از مدرسه برداریم؛ شماره 6 را فشار دهید.
اگر می خواهید برای مهمانان آخر هفته تان غذا درست کنیم؛ شماره 7 را فشار دهید.
اگر می خواهید امشب برای شام ب
[ سه شنبه 29 / 11 / 1391برچسب:
,
] [ 8 بعد از ظهر ] [ اسماعیل قاسمی ]
[ ]
دست دوستم یه گوشی ایفون دیدم حسودیم شد اومدم خونه به مامانم میگم من یه اپل میخوام؟ ی لبخند مرموز زد! شب که بابام اومد دستش یه پلاستیک سیبه میگه تو فک کردی من و مادرت انگلیسی بلد نیستیم!
[ سه شنبه 29 / 11 / 1391برچسب:
,
] [ 8 بعد از ظهر ] [ اسماعیل قاسمی ]
[ ]
هیس ...!
هیچی نگو ...
صدای تو را باد هم نباید بشنود
تمام وجود تو مال من است ...
مردم میگویند حسودم .... تو میگویی دیوانه
اما من عااااش♥قم !!
عشق... ، حسادت... ، دیوانگی...
تو بخند تا ببینی چطور برایت جان میدهم !
[ سه شنبه 29 / 11 / 1391برچسب:
,
] [ 8 بعد از ظهر ] [ اسماعیل قاسمی ]
[ ]
خوب میدانم!
تقدیر را بهانه کرده اند برای نرسیدن من به تو...
باور کن هیچ مانعی نیست؛
فقط به گمانم...
شاید هنگام نگارش تقدیرمان،
خدا عطسه کرده باشد!
همین...
به صبر که اعتقاد داری؟!
[ سه شنبه 29 / 11 / 1391برچسب:
,
] [ 8 بعد از ظهر ] [ اسماعیل قاسمی ]
[ ]
نوشته های کودک نفهم ۴ نام و نام خانوادگی : کاظم تربيزی موضوع انشاء : فوايد کامپيوتر را توصيف کنيد ----------------------------------------------------------------- کامپيوتر چيز بسيار خوبی ميباشد و برای ما خيلی لازم داريم . پدرم به من قول داده که که برای هر نمره بالای ۱۲ در کارنامه ام يک تکه از آن را برای من بخرد ! فعلا پدرم يک موس خريده و قول داده ماه به ماه سيستم را آپديت کند ! پدرم در کامپيوتر خيلی ميفهمد و حتی توانسته يک بار به اينترنت وارد کند ! مادرم در برخورد با کامپيوتر خيلی شاس ميباشد و روزی دوبار موس من را با جارو و بيل ميزند ! حتی تازگيا در خانه تله موش هم کار گذاشته است به همين علت انگشت شست هردو پای پدرم قطع شده ميباشد ! پدرم شب ها به کافی شاپ ميرود و داخل ميکند و چت ميکند* ! مادرم و پدرم هميشه در حال چک و لقد ميباشند و مادرم به پدرم ميگويد تو مگه خودت خواهر و مادر نداری که ميری با دخترای خارجکی چت ميکنی ! من هم در اين مواقع حرف نميزنم چون ميدانم مادرم به من ميگويد : کپو اوغلو ! اوشاخ پيس ! بيشين مشقاتو بينويس ! پدر من تازگيها در اورکات ميباشد و من ميدانم که اورکات خيلی بی ناموس ميباشد و شنيده ام که خيلی دختر دارد و خيلی بد حجاب ميباشند ! پدرم چند روری است که موس من را قايم کرده و ميگويد مزاحم درس خواندن من ميباشد* ! خواهرم خيلی وقت است شوهرش را کرده است و الان هم خيلی بچه دارند ! من گاهی وقت ها به خانه آنها ميروم و از آنحا کانتکت ميکنم و با يک آيدی دخترانه با پدرم چت ميکنم و لاو ميترکانم ! پدرم خيلی دوروغ ميگويد و در کامپيوتر ميگويد بچه جردن بوده است و يک روز صبح بلند شده است و ديده در جوب دروازه دولاب است او ميگويد آب زده ما رو آورده پايين ! کامپيوتر بسيار مفيد ميباشد و من آن را خيلی دوست دارم و اين بود انشای من ... !
[ دو شنبه 28 / 11 / 1391برچسب:
,
] [ 9 بعد از ظهر ] [ اسماعیل قاسمی ]
[ ]
مکالمه دو پسر:
پسر اول: چقدر خپل شدی مرتیکه … شبیه خرسای قطبی شدی الاغ…. کمتر بخور ، از صبح تا شب مثل گاو آت و آشغال میخوری معلومه انقدر دایره میشی دیگه …
پسر دوم : خفه شو عوضی. حرف تو زر مفت هم نیست
( محکم تر شدن دوستی بین دو پسر و تموم شدن مکالمه با خنده )
مکالمه دو دختر :
دختر اول: خوشگلم یه مقدار تپل شدی ولی بهت میاد عزیزم …
دختر دوم: تو هم دماغت بعد عمل یه ذره زیادی کوچیک شده ولی بازم خوشگلی نانازم
( از فردای روز مکالمه هیچ رابطه ای بین دو دختر مشاهده نشده)
[ دو شنبه 28 / 11 / 1391برچسب:
,
] [ 8 بعد از ظهر ] [ اسماعیل قاسمی ]
[ ]
این تلویزیون بی صاحاب واسه کی روشنه ؟
چی از جون این یخچال بدبخت میخوای ؟
کی لامپ دستشویی رو روشن گذاشته ؟
کی دمپایی دستشویی رو خیس کرده ؟
این موقع شب با کی حرف میزنی ؟
چشمات در نیومد پای این کامپیوترِ کوفتی ؟
کی غذای منو خورده ؟
[ دو شنبه 28 / 11 / 1391برچسب:
,
] [ 8 بعد از ظهر ] [ اسماعیل قاسمی ]
[ ]
ترجیح میدم پول سیگاری رو بدم که صادقانه روش نوشته: سرطان زا ؛ تا پول آبمیوه ای رو که روش به دروغ نوشته: 100% طبیعی
•••••••••••مطالب طنز•••••••••••••
ﻋﺒﺎﺭﺕ " اصن ﺩﻟﻢ ﺧﻮﺍﺳﺖ " ﭼﯿﺴﺖ؟ ﻗﻄﻌﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﻭ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ در آن گند زدید!
•••••••••••مطالب طنز•••••••••••••
پشت هر مرد موفقی هیچی نیست ! زرنگ بوده، گول دخترا رو نخورده، چسبیده به زندگیش، پولاشو جمع كرده، زندگیش روبراه شده.
•••••••••••مطالب طنز•••••••••••••
گذشت آن زمان هایی که مردم همدیگر را دور میزدند حالا از روی هم رد می شوند .
•••••••••••مطالب طنز•••••••••••••
ﺑﺎﺑﺎﻡﺍﻭﻣﺪﻩ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﻣﯿﮕﻪ ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺖ ﻗﻄﻌﻪ....؟ ﻣﯿﮕﻢ ﻧﻪ!! ﻣﯿﮕﻪ ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺩﺍﺭﯼ ﺩﺭﺱ ﻣﯿﺨﻮﻧﯽ...؟
•••••••••••مطالب طنز•••••••••••••
دختر عموم از وقتی دماغشو عمل کرده کمی فارسی یادش رفته بعضی کلمات رو انگلیسی میگه مثلا میگه : اوه مای گاد تیچر خصوصیم قراره بیاد.
•••••••••••مطالب طنز•••••••••••••
راستی چرا به ماشین عروس میگن ماشین عروس ؟ مگه ماشین مال داماد نیس؟
•••••••••••مطالب طنز•••••••••••••
این كارمندای وزارت امور خارجه دقیقاً برای چی حقوق میگیرن وقتی كه ما با هیچ كس در ارتباط نیستیم؟
•••••••••••مطالب طنز•••••••••••••
خواهرزادهام وقتی میگه این چیه!؟ یعنی اون چیز پنج دقیقه دیگه بیشتر تا پایان عمرش نمونده!
•••••••••••مطالب طنز•••••••••••••
اینجا سرزمین واژه هاى وارونه است : جایى كه گنج،"جنگ"میشود ،درمان،"نامرد"میشود قهقهه،"هق هق" میشود اما دزد همان"دزد"است... درد همان "درد" وگرگ همان "گرگ" .
•••••••••••مطالب طنز•••••••••••••
کلا با خرسا حال می کنم ۶ ماه میخوابن ۶ ماهم میرن ماهیگیری کلا تو عشق و حالن .
[ دو شنبه 28 / 11 / 1391برچسب:
,
] [ 8 بعد از ظهر ] [ اسماعیل قاسمی ]
[ ]