سایت بزرگ تکصدا نت

خوش آمدید نظر فراموش نشه...
با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ سایت بزرگ تکصدا نت خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

ویژگی های یه دختر خوب و اصیل

یه دختر خوب اولاً اصلاً پیدا نمی شه یه دختر خوب هیچوقت زودتر از اینکه از شیر بگیرنش عاشق نمی شه یه دختر خوب بیشتر از ۳ ساعت توی حموم نمی مونه یه دختر خوب وقتی بلد نیست رانندگی کنه چرا باید زور بزنه و با گل پسرا کل کل کنه یه دختر خوب توی روی مامانش وانمیسته و به خاطر قراری که داره (و سرکاره) ۱۰۰۰۰۰ تا دروغ نمی گه یه دختر خوب از مثلاً ۶ ساعت وقت کلاس خودش ۵ ساعتش رو نمی پیچونه یه دختر خوب یواشکی دست تو جیب باباش نمی کنه یه دختر خوب دستمال دماغ باباشو برنمی داره بندازه رو سرش مثل روسری یه دختر خوب با همسایشون که خوشگل تره لج نمی شه یه دختر خوب به خاطر پوست و رنگ بدنش باباشو انقدر تو خرج نمی اندازه یه دختر خوب وقتی معنی ترانه های خارجی رو نمیدونه مجبور نیست که واسه کلاس اونا رو گوش بده یه دختر خوب توی قرار با پسر کلاس زورکی نمی آد و پدر کارمند بیچاره اش رو مدیرعامل و رئیس قلمداد نمی کنه یه دختر خوب دیگه به دختر افغانی ها حسودی نمی کنه یه دختر خوب وقتی از پسری خوشش اومد و داشت از حسودیش می ترکید ۱۰۰۰۰ تا عیب و ایراد روی پسر نمی زاره یه دختر خوب شب زود نمی خوابه که صبح زود بیدار بشه که بتونه صافکاری و نقاشی کنه دختر خوب برای اینکه مورد توجه قرار بگیره اسمشو عوض نمیکنه (صغرا= هانی – کبری= شانی) یه دختر خوب از دماغ فیل نمی افته که نه؟ یه دختر خوب توی مسافرت به خاطر کسی که روش کلید کرده، باباشو توی منگنه قرار نمی ده که بابا تندتر برو! یه دختر خوب عکسهای پسر خوشگلا مانند حمید گودرزی شادمهر عقیلی و نخ سوزن محمدرضا گلزار رو به در و دیوار اتاقش نمی زنه یه دختر خوب وقتی لباس آنچنانی برای خودنمایی ندارد از همسایگانش قرض نمی کند و در پایان بازم خواستم بکم که دختر خوب اصلا وجود ندارد.
[ سه شنبه 6 / 12 / 1391برچسب:, ] [ 8 بعد از ظهر ] [ اسماعیل قاسمی ]
[ ]

دوست

 خواهرم دوستشو آورده خونه.مامانم هیچی نگفت
 حالا همین دختره رو اگه من آورده بودم.... واویلا بود
همیشه بین بچه ها فرق میذارن بعد می گن نه همشون یه اندازه برامون عزیزن
[ یک شنبه 4 / 12 / 1391برچسب:, ] [ 4 بعد از ظهر ] [ اسماعیل قاسمی ]
[ ]

بو

از خونه همسایه بوی کیک اومد بعد بوی آش رشته اومد الان هم بوی قرمه سبزی میاد. می خوام برم در بزنم بگم ما به جهنم، خودتون اسهال می شین بدبختا!
[ پنج شنبه 3 / 12 / 1391برچسب:, ] [ 8 بعد از ظهر ] [ اسماعیل قاسمی ]
[ ]

خوابگاه

 
 
خوابـگاه دخــتـران ( شب )

سکـانس اول: (دخــتر «شبنم» نامی با چـند کتـاب در دسـتش وارد واحــد دوستش «لالـه» می شود و او را در حــال گریه می بیــنـد.)

شبنم:ِ وا!... خاک بـرسرم! چــرا داری مثــل ابـر بهـار گریـه می کـنی؟!

لالـه: خـدا منـو می کشـت این روزو نـمی دیدم. (همچـنان به گریـه ی خود ادامــه می دهـد.)

شبنم: بگـو ببـینم چی شـده؟

لالـه: چی می خواســتی بشـه؟ امروز نـتیجه ی امتـحان <آناتومی!!!> رو زدن تــو بُــرد. منــی که از 6 مـاه قبـلش کتابامـو خورده بــودم، مـنی که بـه امیـد 20 سر جلـسه ی امتحــان نشـسته بودم، دیــدم نمــره ام شـده 19!!!!!! ( بر شـدت گریه افزوده می شــود)
شبنم: (او را در آغــوش می کشـد) عزیـزم... گـریه نـکن. می فهـممت. درد بـزرگیــه! (بغـض شبنم نیز می ترکـد) بهتـره دیگـه غصه نخـوری و خودتـو برای
امتحـان فـردا آمـاده کنـی. درس سخت و حجیــمیـه. می دونی کـه؟

لالـه: (اشک هایش را آرام آرام پـاک می کنـــد) آره. می دونـم! امـا من اونقــدر سـر ماجـرای امـروز دلم خـون بـود و فقط تونـستم 8 دور بخـونم! می فهـمی شبنم؟فقط 8 دور... (دوبـاره صـدای گریـه اش بلـند می شود) حالا چه جــوری سرمـو جلوی نـازی و دوستـاش بلـند کنـم؟!!


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 3 / 12 / 1391برچسب:, ] [ 8 بعد از ظهر ] [ اسماعیل قاسمی ]
[ ]

عشق

به کودکی گفتند: عشق چیست؟

گفت :بازی

به نوجوانی گفتند: عشق چیست؟

گفت :رفیق بازی

به جوانی گفتند: عشق چیست ؟

گفت: پول وثروت

به پیرمردی گفتند: عشق چیست؟

گفت عمر

به عاشقی گفتند: عشق چیست؟

چیزی نگفت ،آهی کشید وسخت گریست...

[ پنج شنبه 3 / 12 / 1391برچسب:, ] [ 7 بعد از ظهر ] [ اسماعیل قاسمی ]
[ ]

ماجرای کوتاه ولی جالب

در گمرک بین المللی یک دختر خوشگل که یه موصاف کن برقی نو از یه کشور دیگه خریده بوده از یه پدر روحانی میخواد کمکش کنه که این موصاف کن رو تو گمرگ زیر لباسش بزاره و بیرون ببره تا خانم خوشگله مالیات نده. پدر روحانی میگه: باشه ولی بشرطه اینکه اگه پرسیدن من دروغ نمیگم. دختره که چاره نداشته میگه باشه. دم گمرگ مامور میپرسه: پدر چیزی با خودت داری که اظهار کنی؟ پدر روحانی میگه: از سر تا کمرم چیزی ندارم! مامور از این جواب عجیب شک میکنه و میپرسه: از کمر تا زمین چطور؟ پدر روحانی میگه: یه وسیله جذاب کوچیک که زنها دوست دارن استفاده کنن ولی باید اقرار کنم که تا حالا بی استفاده مونده. مامور با خنده میگه: خدا پشت و پناهت پدر. برو
[ جمعه 2 / 12 / 1391برچسب:, ] [ 11 بعد از ظهر ] [ اسماعیل قاسمی ]
[ ]

خبر بد

مرد ثروتمندی مباشر خود را برای سرکشی اوضاع فرستاده بود. پس از مراجعه پرسید: - جرج از خانه چه خبر؟ - خبر خوشی ندارم قربان، سگ شما مرد. - سگ بیچاره! پس او مرد. چه چیز باعث مرگ او شد؟ - پرخوری قربان. - پرخوری؟ مگر چه غذایی به او دادید که تا این اندازه دوست داشت؟ - گوشت اسب قربان و همین باعث مرگش شد. - این همه گوشت اسب از کجا آوردید؟ - همه اسب های پدرتان مردند قربان. - چه گفتی؟ همه آنها مردند؟ - بله قربان. همه آنها از کار زیادی مردند. - برای چه این قدر کار کردند؟ - برای اینکه آب بیاورند قربان! - گفتی آب؟ آب برای چه؟ - برای اینکه آتش را خاموش کنند قربان. - کدام آتش را؟ - آه قربان! خانه پدر شما سوخت و خاکستر شد. - پس خانه پدرم سوخت؟ علت آتش سوزی چه بود؟ - فکر می کنم که شعله شمع باعث این کار شد قربان! - گفتی شمع؟ کدام شمع؟ - شمع هایی که برای تشیع جنازه مادرتان استفاده شد قربان! - مادرم هم مرد؟ - بله قربان. زن بیچاره پس از وقوع آن حادثه سرش را زمین گذاشت و دیگر بلند نشد قربان. - کدام حادثه؟ - حادثه مرگ پدرتان قربان! - پدرم هم مرد؟ - بله قربان. مرد بیچاره همین که آن خبر را شنید زندگی را بدرود گفت. - کدام خبر را؟ - خبرهای بدی قربان. بانک شما ورشکست شد. اعتبار شما از بین رفت و حالا بیش از یک سنت در این دنیا ارزش ندارید. من جسارت کردم قربان. خواستم خبرها را هر چه زودتر به شما اطلاع بدهم قربان!
[ جمعه 2 / 12 / 1391برچسب:, ] [ 11 بعد از ظهر ] [ اسماعیل قاسمی ]
[ ]

ضد حال

ضدحال یعنی وقتی منتظر فیلم مورد علاقت هستی بجاش هی آگـهی پخش کنن! ضدحال یعنی بعد از کلی مصیبت که بابات برات موبایل ثبت نام کرده، همه سیمکارتا بیاد جز مـال تو! ضدحال یعنی یه جلسه سر کلاس نری فقط همون یه جلسه استاد حضور غیـاب کنه! ضدحال یعنی با شکم گرسنه بری تو صف ژتون تموم کرده باشن! ضدحال یعنی با.۹.۷۵ از یک ترم افتادن! ضدحال یعنی بعد از کلی مخ زدن تو اینترنت همینکه بیای به نتیجه برسی مسنجرت هنگ کنه ! ضدحال یعنی یه هفته قبل از اینکه جشن تولد بگیری خاله مامانت فوت کنه! ضدحال یعنی قبض تلفنت بیاد ....... تومن! ضدحال یعنی عشق یه طرفه! ضد حال یعنی یه مانتو خوشگل بخری همون روز اول گیر کنه به صندلی پاره بشه! ضدحال یعنی صبح ساعت ۷ بری سر کلاس استاد نیاد! ضدحال یعنی شرطی بیدل بزنی امتیازت بشه ۲۵! ضدحال یعنی گل خوردن در دقیقه ۹۰! ضدحال یعنی صبح روزی که با دوستات میخوای بری کوه بارون بیاد! ضدحال یعنی از سرویس دانشگاه جا موندن!
ادامه مطلب
[ شنبه 1 / 12 / 1391برچسب:, ] [ 3 بعد از ظهر ] [ اسماعیل قاسمی ]
[ ]

چه قد خنده داره

چقدر خنده داره که یک ساعت خلوت با خدا دیر و طاقت فرساست. ولی 90 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد می گذره! چقدر خنده داره که صد هزارتومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید می ریم کم به چشم میاد! چقدر خنده داره که یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یک ساعت فیلم دیدن به سرعت می گذره! چقدر خنده داره که وقتی می خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر می کنیم چیزی به فکرمون نمیاد تا بگیم اما وقتی که می خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم!  چقدر خنده داره که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمون به وقت اضافی می کشه لذت می بریم و از هیجان تو پوست خودمون نمی گنجیم اما وقتی مراسم دعا و نیایش طولانی تر از حدش می شه شکایت می کنیم و آزرده خاطر می شیم! چقدر خنده داره که خوندن یک صفحه و یا بخشی از قرآن سخته اما خوندن صد سطر از پرفروشترین کتاب رمان دنیا آسونه ! چقدر خنده داره که سعی می کنیم ردیف جلو صندلی های یک کنسرت یا مسابقه رو رزرو کنیم اما به آخرین صف نماز جماعت یک مسجد تمایل داریم! چقدر خنده داره که برای عبادت و کارهای مذهبی هیچ وقت زمان کافی در برنامه روزمره خود پیدا نمی کنیم اما بقیه برنامه ها رو سعی می کنیم تا آخرین لحظه هم که شده انجام بدیم! چقدر خنده داره که شایعات روزنامه ها رو به راحتی باور می کنیم اما سخنان قران رو به سختی باور می کنیم! چقدر خنده داره که همه مردم می خوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنند و یا کاری در راه خدا انجام بدند به بهشت برن!  چقدر خنده داره که وقتی جوکی رو از طریق پیام کوتاه و یا ایمیل به دیگران ارسال میکنیم به سرعت آتشی که در جنگلی انداخته بشه همه جا رو فرا می گیره اما وقتی سخن و پیام الهی رو می شنویم دو برابر در مورد گفتن یا نگفتن اون فکر می کنیم!  خنده داره اینطور نیست؟ دارید می خندید ؟  دارید فکر می کنید؟ این خیلی خوبه كه دارید می‌خندید یا فكر میكنید، چون معنیش اینه كه هنوز دارید این متنو میخونید.
[ شنبه 1 / 12 / 1391برچسب:, ] [ 3 بعد از ظهر ] [ اسماعیل قاسمی ]
[ ]

بز را بکش

روزگاری مرید و مرشدی خردمند در سفر بودند. در یکی از سفرهایشان در بیابانی گم شدند و تا آمدند راهی پیدا کنند شب فرا رسید. ناگهان از دور نوری دیدند و با شتاب سمت آن رفتند، دیدند زنی در چادر محقری با چند فرزند خود زندگی می‌کند. آن‌ها آن شب را مهمان او شدند و او نیز از شیر تنها بزی که داشت به آن‌ها داد تا گرسنگی راه بدر کنند. روز بعد مرید و مرشد از زن تشکر کردند و به راه خود ادامه دادند. در مسیر، مرید همواره در فکر آن زن بود و این که چگونه فقط با یک بز زندگی می‌گذرانند و ای کاش قادر بودند به آن زن کمک می‌کردند تا این که به مرشد خود قضیه را گفت. مرشد فرزانه پس از اندکی تأمل پاسخ داد اگر واقعاً می‌خواهی به آن‌ها کمک کنی برگرد و بزشان را بکش. مرید ابتدا بسیار متعجب شد ولی از آن جا که به مرشد خود ایمان داشت چیزی نگفت و برگشت و شبانه بز را در تاریکی کشت واز آن جا دور شد.
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 30 / 11 / 1391برچسب:, ] [ 9 بعد از ظهر ] [ اسماعیل قاسمی ]
[ ]

شاگرد و راهب

روزی شاگرد یه راهب پیر هندو از او خواست که واسش یه درس به یاد موندی بده . راهب از شاگردش خواست کیسه نمک رو بیاره پیشش ، بعد یه مشت از اون نمک رو داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست اون آب رو سر بکشه . شاگرد فقط تونست یه جرعه کوچک از آب داخل لیوان رو بخوره  ، اونم بزحمت . استادپرسید : ” مزه اش چطور بود ؟ ” شاگردپاسخ داد : ” بد جوری شور و تنده ، اصلا نمیشه خوردش ” پیر هندو از شاگردش خواست یه مشت نمک برداره و اونو همراهی کنه  . رفتند تا رسیدن کنار دریاچه . استاد از او خواست تا  نمکها  رو داخل دریاچه بریزه ، بعد یه لیوان آب از دریاچه برداشت و داد دست شاگرد و ازش خواست اونو بنوشه .  شاگرد براحتی تمام آب داخل لیوان رو سر کشید . استاد اینبارهم از او مزه  آب داخل لیوان رو پرسید. شاگرد پاسخ داد : ” کاملا معمولی بود . ” پیرهندو گفت :  رنجها و سختیهائی که انسان در طول زندگی با آنها روبرو میشه همچون یه مشت نمکه  و اما این روح و قدرت پذیرش انسانه که هر چه بزرگتر و وسیعتر بشه ،  میتونه بار اون همه رنج و اندوه  رو براحتی تحمل کنه ، بنابراین سعی کن یه دریا باشی تا یه لیوان آب . . .
[ چهار شنبه 30 / 11 / 1391برچسب:, ] [ 9 بعد از ظهر ] [ اسماعیل قاسمی ]
[ ]

طرز فکر دخترا و پسرا

در تنهایی به چه چیز فکر می کنن؟ دختر: یعنی میشه فوق تخصص پزشکی بگیرم و زحمتام به هدر نره ! . پسر: یعنی میشه پزشکی دانشگاه تهران قبول شم و اونجا یه دختر پولدار تور کنم و با پول باباش یه بنز آخرین سیستم بگیرمو با رفقا بزنیم بریم کنار دریا! (اینم از معرفتتون ، پول طرف و بگیرین و با رفقا برین عشق و حال) .… تو خیابون تنها راه میره سرش هم پایینه… دختر: مهم نیست تو چه رشته ای داره تحصیل می کنه اما تو فکره که در مورد همه رشته ها تقریبا عالم شه ! . پسر: اگر رشته تحصیلیش تجربی باشه همش داره در مورد ریز به ریز اجزای بدن ملت فکر میکنه ! و اگه ریاضی باشه معادله ان (n) مجهولی رو ذهنی حل می کنه و زمان بندی ! … تو مغازه لباس فروشی… دختر: دنبال زیباترین لباس میگرده که از خریدش راضی باشه قشنگ چرخشو میزنه و بعد خرید میکنه آخرشم از چیزی که خریده چندان راضی نیست چون دنبال بهتریناست و دیدش مثه پسرا کوته نیست که به کم قانع هستن ! . پسر: لباسای زشت رو سری انتخاب میکنه که سری برسه سر قرار نکنه دیر کنه و طرف بره انقد که یادش میره بقیه پولشو پس بگیره ! … وقتی از یکی بدشون بیاد…
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 30 / 11 / 1391برچسب:, ] [ 9 بعد از ظهر ] [ اسماعیل قاسمی ]
[ ]

مزیت مرد بودن.

1-اسم هر جک و جونوری رو روی شما نمیگذارند از قبیل آهو ،غزال ، پروانه ، شاپرک و موارد دیگر که اینجا جاش نیست. 2-در عروسی میتونید لباسی رو که بارها به تن کردید رو دوباره بپوشید. 3-میتونید هر صد سال یه بار هم موهاتون رو شونه نکنید و بعد بگید مد روزه. 4-از ترس اینکه کسی سن شما رو بفهمه شناسنامتون رو قایم نمیکنید. 5-مطمئنا استهلاک فک شما به مراتب کمتر است.   6- مدل لباس دختر شمسی خانم چشمهاتون رو داخل دهانتون سرنگون نمیکنه. 7-در موقع استرس هیچوقت ناخنهای خود را نمیجوید. 8-هفته ای دو بار شکست عشقی نمیخورید! 9-لازم نیست از 18 سالگی موهای سرتون رو رنگ کنید چون موهای جوگندمی خیلی هم به شما میآد. 10- فقط شما میتونید برید استادیوم. 11- خودتون پنچری ماشینتونو میگیرید. 12-لازم نیست با قرار دادن انواع جکهای هیدرولیک و غیر هیدرولیک در پاشنه کفش قدتون رو افزایش بدید. 13- میتونید تمام روز بادوستانتون برید کوه و وقتی برمیگردید خونه برای خانمتون تعریف کنید که چه روز پرکاری داشتید. 14- موقع خواستگاری به هیچ وجه نگران بر هم خوردن تعادل سینی چای نیستید. 15- از دیدن کله پاچه دچار تشنج نمیشید. 16- هیچ کس از اینکه دست پخت افتضاحی دارید به شما ایراد نمیگیره.
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 30 / 11 / 1391برچسب:, ] [ 8 بعد از ظهر ] [ اسماعیل قاسمی ]
[ ]

ماشین

توی اول دبیرستان دوست احمقم ترک تحصیل کرد ولی ما به سلامتی دانشجو شدیم… خدارو شکر الان ایشان ماشین هیوندا جنسیس داره بنده هم  یک دستگاه ماشین حساب دارم
[ سه شنبه 29 / 11 / 1391برچسب:, ] [ 8 بعد از ظهر ] [ اسماعیل قاسمی ]
[ ]

عطسه دخترا و پسرا

عطسه دختر : --------------- ->عتسي ...!! . . . . . . . . . . . عطسه پسر :--------> هاتشوبيسخلبوهوو ووووووطراشش...! ! :)
[ سه شنبه 29 / 11 / 1391برچسب:, ] [ 8 بعد از ظهر ] [ اسماعیل قاسمی ]
[ ]
صفحه قبل 1 ... 25 26 27 28 29 ... 47 صفحه بعد